قلعه گنج راوی دو روایت متفاوت است. یکی از حاصلخیزی و سرسبزی و وجود گنجها و فراوانیهای بسیار و دیگری خبر از بیابان و گرمای طاقتفرسا و کمبودهایی که نانی را به گنجی بدل میکند.
در هر حال قلعهگنج را در جنوبشرقی استان Kerman باید یافت و از رودهای خشک و کم آب شدهاش یا درههایی که روزگار حاصلخیزیشان سپری شده، خبر گرفت. درهها و رودهایی که تنها تنی بیجان از آنها باقیست و از زندگی در آن اثری نیست. از جازموریان هم فقط حوضی مانده حاصل از جمع شدن بارشهای فصلی که کاروانهای شتر و گاهی گله دامی را بر خود میبیند که شاید از سیراب کردن آنها هم به درستی برنیاید. شهری که داستانهایش حکایت از درختان و نخلستانها و باغهای مرکبات و حاصلخیزی دارد به خیالی از گذشتهای سرسبز شبیه است تا به خاطرهای از گذشته. گرما و خشکسالی آن چنان رمقش را گرفته که دیگر خیال آبادی هم بر آن گذر نمیکند.
امروز شاید قلعهگنج را به هتل سنتی کپری مانندش بشناسند یا برنامه ماه عسل یا حتی شاید به تپههایی که تاریخ ناگفته را در خود پنهان کرده و هنوز مجالی برای خواندنش به دست نیامده است. قلعهگنج با آب و هوای بیابانیاش، خشکسالی را هم بیشتر با مغز استخوانش حس کرده هر چند هنوز در ماههایی از سال، درهها و رودهایی هستند که اندک آبی در آن جاریست و گوشهای از گذشته نه چندان دور را به خاطر میآورد و کور سوی امیدی در دل مردمان کویر بجای میگذارد.